سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را سه نشانه باشد : شناخت خدا و آنچه نیکو و بد می دارد . [امام علی علیه السلام]
امروز : چهارشنبه 103 آذر 7
:: بازدیدهای امروز :<*DailyHit*>
:: بازدیدهای دیروز :<*YesHit*>
:: کل بازدیدها: <*WebLogHit*>
::  RSS 
::  Atom 
مهاجران کوی دوست

هر روز با یک شهید

چهارشنبه 87/2/4 :: ساعت 4:27 عصر

شهید مهندس حسن آقاسی زادهشهاب: خاطرات سردار شهید مهندس حسن آقاسی زاده شعرباف

توی خونه نشسته بودیم که خبر دادند یکی از تاکسی‏های پدرش تصادف کرده با برادرش آماده شدند تا با موتور بروند محل تصادف.

مثل همیشه نگذاشتم با موتور بروند، گفتم صلاح نیست با موتور بروید. حسن گفت: مادر واردم إن شاء الله طوری نمیشه.

همین که فهمید ناراحت میشم گفت: ولی اگر شما ناراحت بشی نمی‏رم؛ بعدم موتور رو گذاشت و با برادرش رفتند.

همان شب حضرت زهراء«سلام الله علیها» را در خواب دیدم به من فرمودند: این بچه مال ماست خودمون مواظبش هستیم

خاطرت جمع باشه و...

صبح که بلند شدم بعد از اینکه خواب رو برا حسن تعریف کردم بهش گفتم مادر جون با موتور

خواستی جایی بری بسم الله بگو توکل به خدا کن و برو.

کوله پشتی             

شهاب/ ص 26           


کلمات کلیدی:

¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده

نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

طراح قالب: ParsiBlog.com